باغ رویاهای من

پروازی به وسعت رویاهای شیرین یک عاشق

باغ رویاهای من

پروازی به وسعت رویاهای شیرین یک عاشق

 

 

رویاهای من

شب خاموش است

نزدیک بستر من شمعی با شعله های

غم انگیز خود آهسته نور پاشی میکند

مثل این است که شعرهای من چون

جویبارهای عشق از سرچشمه ی دلم

روان شده اند همه جا در نظرم از وجود

تو آکنده است در تاریکی شب دیدگان

تو را میبینم که با برق مهر می درخشند

و با نگاهی خندان به من مینگرند

 

صدای دلپذیر تو را میشنوم که در گوش من زمزمه میکند:

دلدار من تو را دوست دارم مال تو هستم.......

 

ای خوشبختی شبهای دراز کجایی؟ مگر نمیبینی

که خواب آرامش بخش از دیدگان من گریخته و مرا

در تاریکی عمیق شب خاموش و تنها گذاشته است

بیدار و نا امیدم

به رویاهای خود مینگرم که بال و پر گشوده اند

و از من می گریزند اما روح من با غم و حسرت

این رویای عشق را دنبال می کند

ای عشق پیام مرا بشنو :

این رویاهای دلپذیر را به نزد من باز فرست

کاری کن که شامگاهان مست باده ی خیال

در خواب روم و هرگز بیدار نشوم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد