باغ رویاهای من

پروازی به وسعت رویاهای شیرین یک عاشق

باغ رویاهای من

پروازی به وسعت رویاهای شیرین یک عاشق

راهی است از بدنیا آمدن تا مرگ

شاید مرگ هم راهی است

من بدنبال فضایی می گردم :

لب بامی سرکوهی عمق دره ای

که در آنجا نفسی تازه کنم

می خواهم فریاد بلندی بکشم که شاید صدایم به شما هم برسد

که من سنگ صبورم

نه سنگم ، نه صبورم

نظرات 1 + ارسال نظر
NEGINJOON جمعه 14 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 09:00 ب.ظ

یه دختر کوری تو این دنیای نامرد زندگی میکرد .این دختره یه دوست پسری داشت که عاشق اون بود.دختره همیشه می گفت اگه من چشمامو داشتم و بینا بودم همیشه با اون می موندم یه روز یکی پیدا شد که به اون دختر چشماشو بده. وقتی که دختره بینا شد دید که دوست پسرش کوره. بهش گفت من دیگه تو رو نمی خوام برو. پسره با ناراحتی رفت و یه لبخند تلخ بهش زد و گفت :مراقب چشمای من باش2

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد