میگذرم از میان رهگذران٬مات٬بهت
می نگرم در نگاه رهگذران٬ کور
اینهمه اندوه در وجودم و من لال
اینهمه غوغاست در کنارم و من دور!
دیگر٬در قلب من ٬نه عشق ٬نه احساس
دیگردر جان من٬نه شور ٬نه فریاد
دشتم ٬اما در او نه ناله مجنون!
کوهم٬اما در او نه تیشه فرهاد!
هیچ نه انگیزه ای ٬که هیچم٬پوچم!
هیچ نه اندیشه ای ٬که سنگم٬چوبم!
همسفر قصه های تلخ غریبم.
رهگذر کوچه های تنگ غروبم.
آنهمه خورشیدها که در من می سوخت٬
چشمه اندوه شد ز چشم ترم ریخت!
کاخ امیدی که برده بودم تا ماه٬
آه٬که اوار غم شد و به سرم ریخت!
داستان همیشه همینه
بودیم و کسی پاس نمیداشت که هستیم
باشد که نباشیم و بدانند که بودیم.
اگه اهل شیراز هستی واسه من آف بزار می خوایم یه قرار دخترانه ی پاییزی واسه وبلاگ نویسان دختر بلاگ اسکای
تر تیب بدیم.
سلام
خیلی شیرین مینویسید
قالب وبلاگتون خارق العاده است
به منم سر بزنین خوشحال میشم
موفق باشین و بای
سلام...
بازم یه شعر زیبای دیگه.
این یکی خیلی با معنیه.
تبریک به خاطر این استعداد
سلام سلام صدتا سلام ..........وبلاگت عین همیشه عالیه عالیه براوووووووووووووووووووو حال کردم خیلیییی خوشکلهههههههه
سلام شما خوبی؟ اینجا چه رنگ و روئی عوض کرده چه زیبا.
این شعر واقعا وصف حال ما مردمه . افسوس!
لگو من خیلی بزرگه می دونم ! همین که لینگ گذاشتی خیلی ممنون : ) شاد باشی و پیروز
سلام...
اون یکی قالبتون زیباتر بود.
ولی بازم می گم شعرتون زیباست.
سلام دوست خوب من عیدت مبارک شاد باشی......
salam bah bah eidet mobarak baba upesh kon mordim aaaaaaaa
salam salam salam salam salam dige hichi