باغ رویاهای من

پروازی به وسعت رویاهای شیرین یک عاشق

باغ رویاهای من

پروازی به وسعت رویاهای شیرین یک عاشق

 

تو آینه خودتو ببین چه زود زود

توی جوونی غصه اومد سراغت پیرت کنه

نگذرا که تو اوج جوونی غبار غم بشینه رودلت

یهو پیر و زمینگیرت کنه

منتظرش نباش اون تنها نیست

تا آخر عمرت اگه تنها باشی

اون نمیاد خودش می گفت

یک روز میگذاره میره

خودش میگفت یک روز خاطرهاتو میبره از یاد

 

آخه دل من دل ساده من تا کی می خواهی خیره بمونی به عکس رو دیوار

اخه دل من دل دیوونه من دیدی اونم تنهات گذاشت

بعد یک عمر آزگار

دیدی اونم رفت تنهات گذاشت رفت

تو موندی و بی کسی یک عمر خاطره پیشت

دیگه نمیاد دیگه پیشت نمیاد

از اون چی موند برات بجز یک قاب عکس خاطره

***********************************************

عجب شب وحشتناکی بود دیشب نمیدونم کی خوابم برد فقط وقتی از خواب بیدار شدم دیدم پشت میز نهارخوری خوابیدم نمیدونم چرا اینقدر خیس بودم تمام لباسم خیس خیس بودند سرم چرا اینقدر درد میکرد و گیج میرفت چشمام داشتن از کاسه در میومدند آها یادم اومد دیشب برف میامد ساعت 2 یا شایدم 3 نه فکرکنم 4 صبح بود چقدر برفهای زشتی بودند ولی نه!!!!اون هفته همین موقعه ها بود چقدر صبح خوشحال بودم اخه برفها خوشکل بودند می خواستم آدم برفی درست کنم برف بازی کنم ...... من رفته بودم وسط برفها ولی اصلا هوا سرد نبود اینجا رو بهش میگن شهرک ارین یک جایی روی دامنه یک کوه اینجا همه پولدار هستند همه آسایش دارند همه خواب بودند وایسا بیبینم یعنی منم پولدار هستم آره بابا اگه نبودم که تنها زندگی نمیکردم خوشی زده بوده زیره دلم که دارم تنها زندگی میکنم چرا امشب صدای پارس سگ همسایه نمیامد؟یک نگاه تو کوچه کردم همه جا سفید پوش شده بود آخی سگ ولگرد که هر شب توی کوچه درب خانه همسایه به امید شنیدن صدای آشنا می خوابید امشب نبودش؟اها حالا فهمیدم چرا سگ ماده همسایه پارس نمیکرد!!!!ای برف نامرد حداقل به این دوتا بدبخت رحم میکردی!!امروز سه شنبه هست وای با خانم ایزدپرست دارم برم دانشگاه هوا تاریک هست تا آماده بشم طول میکشه این برف لعنتی هم قطع نمیشه بگذار حداقل یک آدم برفی درست کنم .....اما صبر کن امروز که سه شنبه نیست امروز یکشنبه هست وای من مصاحبه دارم نه امروز باید برم برای امتحان بیمه آخ یادم رفت باید برم ستاره فارس درب مغازه ظهر هم که باید مجتبی و خانوم( ب) بریم بیرون نهار آقا (و) رو چه کار کنم قرار شد برای مهمانی امشبش کمکش کنم فوق لیسانس معماری هست تو دانشکده خودمون هرکس ندونه من میدونم که مهمانی واسه چی هست مهرداد باید یک جوری مشروبهاش رو بفروشه خب چه خوب امشب (و) مهمونی میگیره مهرداد هم کوفت و زهرمارهاشو قالب میکنه به یک مشت دختر و پسر احمق .خب چه ربطی به من داره من فقط باید برم آخه من باید یک جوری سر خودمم رو گرم کنم اخه من باید گذشتم رو فراموش کنم من باید یک آدم دیگه بشم آره دیگه چه معنی میده غم و غصه همش باید بخنندی .بخندی تا جونت بیاد بالا باید سر خودتو گرم کنی اطرافیان مهم نیستند فقط خودت دلت رو باید خوش مثل اینهمه آدم الاف و بیکاری که هر روز میبینیشون .تو باید باشی چون خدا می خواد

من نگوییم که مرا از قفس آزاد کنید

قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید

فصل گل میگذرد دوستان بهر خدا

بشینید به باغی و مرا یاد کنید

چه معنی داره برای خودت مدینه فاضله درست کنی .زندگی سگی رو تو داری میکنی این دختر پسرها سالم هستند تو هستی که دیونه هستی احتیاجی نیست تا 12 شب کار کنی میخوای چی رو ثابت کنی که رو پا خودت وایسادی احمق جون وقتی یکی مثل مهرداد داره اینجوری یک شبه پولدار میشه تو داری مثل سگ کار میکنی تو هم میتونی چه حالی میده پست بودن چه حالی میده همش میخندی به یک مشت احمق اونم تو یک شب زمستانی برفی!!!!

دیگر.در قلب من .نه عشق.نه احساس

دیگر .در جان من .نه شور .نه فریاد

دشتم .اما در او نه ناله مجنون!

کوهم.اما در او نه تیشه فرهاد

خدایا این دفعه نه عاشقم نه مجنونم نه شکست خورده این دفعه دیونه هستم به قول (م)یک روانی یک دیونه که میخواست آدم بشه ولی تو نخواستی چی هست حرف بدی زدم کفر گفتم نه تو مگه خدا نیستی به این بنده احمقت نگاه کن همونی که معروف هست به صبور بودن همون که بعضی ها روش قسم می خوردند خیلی ها هم هستند که غبطه زندگیش رو می خورند اون هیچ هست هیچ .تو خودت هم میدونی.بیبین آقا خدا تو همچی به من دادی فقط یک خواهش میکنم خدایا من نمی خوام بمونم نمی خوام بسم هست من همچی دارم و داشتم از لطف تو یا خودت ببرم یا خودم میام برام مهم نیست میبریم بهشت یا جهنم فقط یک کاری کن گورم از این دنیای کثیف گم بشه خسته شدم از بس نقش آدمهای مثلا خوب رو بازی کردم خودت میدونی که آدمهای خوب کسانی هستند از زندگیشون لذت میبرند مثل مهرداد مثل (و) کسانی که با نابود کردن دیگران خودشون جون میگیرند تو هم از اونا حمایت میکنی به هر حال یا میبریم یا خودم میام .چون دیگه طاقت ندارم چون دیگه نمیتونم این دنیای کثیف رو تحمل کنم..

.

خرم آن روز که از این منزل ویران بروم

راحت جان طلبمم در پی جانان بروم

 

نظرات 2 + ارسال نظر
کیان یکشنبه 3 دی‌ماه سال 1385 ساعت 07:46 ب.ظ http://www.soha.blogsky.com

سلام وبلاگت خیلی خوبه
میشه بگی مطالبت رو عتز کجا می آری واینکه چقدر وقت میزاری

نسیم دوشنبه 4 دی‌ماه سال 1385 ساعت 10:02 ق.ظ http://nasim76.persianblog.com

سلام|| وقت است که باز آیی با شعری نو..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد