مرا به ویرانی می کشید ...
می نویسم از تو ... برای
می نویسم که : تا ابد می سوزم در حسرتت ...
اشک می ریزم از دوریت ...
می کنم ... در دستان گرم و
مهربانت یکی شدن را تجربه می کنم ...
من همیشه با تو باشم . میدانم که
مرا گر ۱۰۰ بار از خود برانی
دوستت دارم
به زندان خیانت هم کشانی
دوستت دارم
چه سود از مهر ورزیدن ؟
چه حاصل از وفا کردن ؟
مرا لایق بدانی یا ندانی
دو ســــــــــــــــــــتت دارم
با تو گفتم که چرا محو تماشای منی
انقدر مات که یک دم مژه بر هم نزنی
مژه بر هم نزنم تا که زدستم نرود
ناز چشم تو
به قدر مژه بر هم زدنی