کودک گستاخ

  

 

 

دوست دارم کودکی باشم

گستاخ و بازیگوش

پر ز شوق کودکی ، سینه ام در جوش

سوتکی داشته باشم در دست

سوتکی که تنها شوق من است

و تنها گرمایی که سینه ام را به جوش آورده

سوتکی از جنس انسان

از گلوی او

از جنس فغان

از جنس کسانی که فریاد سردادند

و با صدای خویش

از زیباییها خبر دادند

و من ، این کودک گستاخ

یکریز و پی در پی

دم خویش را بر این سوتک سخت بفشارم

و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازم