باغ رویاهای من

پروازی به وسعت رویاهای شیرین یک عاشق

باغ رویاهای من

پروازی به وسعت رویاهای شیرین یک عاشق

معرفت عشق

معرفت عشق

نمی یابم او را

                         حتی در آبی ترین ها

نمی یابم او را

                            گرچه میگویند هست

نمی یابم او را

                                    دیگر هم در پی اش نیستم

                                                                                                 خدای خورشید (میترا)

نمیدونم باز چه مرگم شده ....کابوس های شبانه مثل اینکه دست از سرم بر نمیداره ....اصلا نمی دونم چرا دیروز اینقدر دلتنگ بودم دلتنگ چیزی بودم که خودم هم نمی دونستم چیه هست !!!!!ای کاش هرچه زودتر این ترم دانشگاه لعنتی هم تموم بشه شاید بدشانسی های من هم تموم بشه....وقتی تو صورت ادما نگاه میکنم حالم به هم میخوره همش ریا همش دروغ تنها چیزی که از رابطه دیگران باهمدیگه میتونی بفهمی و درک کنی.همه سعی دارن همدیگه رو پله بکنن تا به آرزوهاشون برسند راستی چرا آدما جنبه این رو ندارن که به اونها بگویی دلم برات تنگ شده یا اصلا اینکه دوستت دارم. چرا وقتی در جمع پسرها هستی دخترها رو بی ارزش ترین چیز روی عالم میدونن و وقتی در جمع دخترها هستی پسرها رو نامردترین موجودات عالم میدونن ...از کوچکی همیشه این تفکر در ذهنم تداعی میشد که با عشق میشه دنیا رو تکون داد میشه دنیا رو بهم ریخت ......ولی این روزها اساسی از گفته و طرز تفکر خودم  پشیمون هستم  میدونید چرا؟ چون واقعا  تنها چیزی که از عشق و عاشقی در بین آدما دیدم چیزی به جز تحقیر و خفت و خواری نبود این روزها روزی ۱۰۰۰۰۰ مرتبه خدا رو شکر میکنم که عاشق نیستم یعنی اگه بخوام عاشق هم بشم تمام وجودم به طور اتوماتیک در مقابل عاشق شدنم وا میسته و نمیزاره که دل به کسی بدم...... دوستان (پسرها)همیشه میگویند تو واقعا ای دیونه به تمام معنا هستی و ..... چون هیچ وقت ندیدن من بگم بچه ها عاشق کسی هستم کسی که حداقل ۸۰ درصد معیارهام رو داره .....و یا اینکه  چرا من نباید مثل بقیه پسرها باشم و خیلی چیزها برام مهم نباشه مثلا دوستی ها اصلا چرا من باید برای همه دل بسوزونم و غصه بخورم ولی برای ـ هیچ کس  مهم نباشم.... خیلی خوب میشد مثلا من یک آدم بی احساس بودم قلبم یخی فقط خودم و خودم ....دیگه دوست ندارم منتظر این باشم که زندگیم از یک جایی شروع بشه یا اینکه تموم بشه .در این چند ماه اینقدر رفتار و کردارهای متضاد دربین این اطرافیام دیدم که واقعا از زندگی سیر شدم .و جالب اینجاست وقتی مشکلات رو کالبد شکافی میکنی میبینی ۹۰ درصد مشکلات از عشق و عاشقی شروع شده یعنی نامردی در بین آدمها مثل یک چیز عادی و روزانه شده و باید انجامش بدی اگه انجام ندی اونها در حق تو انجام میدند شایدم رفتارهای من باجامعه مغایرت داره مثلا میگید چطور میگم بابا این روزها دلم میخواد برم و به یک بنده خدای بگم بابا دوستت دارم دلم برات تنگ شده و میشه ولی میدونم اگه رفتم گفتم اولین جوابی که به من داده میشه این هست: عزیزم بی خود  شما  غلط فرمودی...منظورم این هست که هیچ کس جنبه این که به اون بگی دوستت دارم و یا اینکه دلم برات تنگ میشه رو نداره . خوشحالم از اینکه در عمرم تنها یک مرتبه عاشق ۱۰۰ شدم نمیگم در طول زندگیم اشتباه نکردم و خطایی نداشتم و لی باز خوشحالم از اینکه دل کسی رو نشکستم و در حق کسی نامردی نکردم به محض اینکه دیدم  و احساس کردم دارم کسی رو بازی میدم کشیدم کنار ....به خدا عشق و عاشقی فقط حرف هست اصلا شما خیلی کم میتونید کسانی رو پیدا کنید که عاشق باشند اگه میبینی کسی برای کسی بی تابی میکنه فقط از روی دلتنگی هست و اینکه به اون عادت کرده و حالا دوریش براش سخته ...در صورتی که اگر همین فرد به آرزوش برسه و به وصال برسه روز دوم دلش از طرفش میزنه و سعی میکنه بری اون طرف به اصطلاح کلاس بزاره ..... هفته گذشته دوتا از دوستان نزدیک یک تصادف واقعا هولناک کردند شاید باورتون نشه دقیقا ۶ ساعت بعد از تصادف پسره رفت با یک دختر دیگه .....البته در این چند ساعت به لطف دوستان تا تونستند بین این دختر و پسر رو زدند به هم اینقدر این دوتا رو نسبت به هم بدبین کردند که در یک لحظه دوتاشون برای هم شدند مثل یک دختر و پسر خیابانی... نمیدونید وقتی در بیمارستان بودیم البته تا وقتی که مگس های دور شیرینی پیداشون نبود این دونفر چقدر در بغل هم گریه کردند ولی دقیقا چند ساعت بعد تبدیل شدند به به دوتا دشمن چقدر به هم بد گفتند و...... ولی با این وجود فردا صبحش دلشون برای هم تنگ شد دختره دیروز آمد دانشگاه و تا رسید احوال پسره رو پرسید .پسره زنگ میزنه احوال دختره رو میپرسه. اخه من نمیدونم اینهمه تهمت و فحش و ... چیه ؟ دلتنگی و دوست داشتن چیه ؟ مثلا اگه این دونفر به هم فرصت دفاع کردن میدادند و زود از کوره در نمیرفتند و یا اینکه جنبه این رو داشتند که با هم منطقی حرف بزنند چیه میشد؟ به نظر شما اسم این رفتار رو میشه عشق و عاشقی گذاشت؟ به نظر شما به خفت و خواریش می ارزه....هرچی فکرش رو میکنم خوش به حال ادمهای بی احساس حداقلش این هست که دیگه عذاب و اعصاب خوردی ندارند .اگر حرف من رو باور ندارید و یا فکر میکنید امکان داره عشقتون یک روز بیاد سراغتون با دسته گل زیبا و یا اینکه کسی رو پیدا خواهید کرد که شما رو فقط برای خودتون بخواد منظور این که شما رو فقط برای خودتون بخواهد و شما رو همین جور که هستید بپذیره و .... اشتباه میکنید چون اصلا این طور چیزی امکان نداره در جامعه ای که همه گرگ هستندبخدا حتی خود شما اگه کسی رو دوست داشته باشید امکان نداره تشریف ببرید و غرورتون رو زیر پا بزا رید و بگویید دوستت دارم یا اینکه به فرض ممکن شما هم رفتی مطمئن باشید اون طرف خودش رو میکشه کنار....این یک قانون مسخره هست.با این حرفها قانون ازدواج هم میره زیر سوال !!!!!عزیزم به خدا اگه آدما ازدواج میکنن فقط برای ارضاء هوا و هوسشون هست همین و بس .....تنها بودن و دل بکسی ندادن بهترین موهبتی هست که خدا به انسان ها داده. دیگه حداقلش این هست که اعصاب خوردی آدمها کمتر هست آدم ها به هم احتیاج دارند در حد براورده شدن نیازهای اولیه همین....چرا اینقدر خودمون رو بازی میدیم و هر روز در دانشگاه کوی برزن و همه جا دنبال دلبرمون میگردیم همش پوچ و الکی هست فقط و فقط برای هوا و هوس هست همین....اگر فکر میکنی باید کسی رو پیدا کنی که اون طرف فقط برای خودت باشه اشتباه میکنی تو رو به خدا الکی خودت رو بازی نده . امروز تو چهره همکلاسی ها یا دوستاتون نگاه کنید و دقت کنید ته نگاه همه یک دلتنگی هست ته نگاه همه یک بی اعتمادی هست حتی به سلام و علیک تو اطمینان ندارند همه یک جورایی استرس دارند هیچ کس حاضر نیست در حق دیگری گذشت کنه یعنی از خودخواهی خودش کم کنه باز آدم هرچی فکرش رو میکنه باز به این نکته میرسه که آدمها ظرفیت و لیاقت دوست داشتن ندارند...همه مشکلات از این عشق و عاشقی لعنتی سر چشمه میگیره ......ما فقط یک مرده متحرک هستیم روزهامون همین جوری میگذره و ما اندر خم یک کوچه هستیم پس دوستان:

عشق ممنوع

دیگه واسه امشب بسه ساعت ۴ صبح هست و قلندر بیدار بفرمایید این هم یکی دیگه از  نتایج عشق و عاشقی یک دیونه مثل من یک هفته هست که نخوابیده تازه امتحاناتشم شروع شده باز سرش به سنگ نخورده که بشینه درس بخونه نشسته افکار پلیدش رو داره مینویسه تو باغ رویاهاش .......ولی خدایشش با وجود اینکه خیلی از حرفها رو سانسور کردم با این وجود خیلی راحت شدم

در پناه حضرت مهر باشید