در دلم یاد تو امشب عشق داری می کند
اشک چشمان با دلم شب زنده داری می کند
یاد تو امشب میان واژهای شعر من
این قلم با قلب من بس رازداری می کند
ای ذریغا چشمه چشمان من خشکیده و تو
گریه ات بذر غمم را آبیاری می کند
هیچ کس امشب به شعرم جامه غم را ندید
این دلم در سینه گاهی بی قراری میکند
با تو امشب تا خدا پر میکشم از بی کسی
عشق در قلبم به یادت جان سپاری میکند
سلام
ای رهگذر
با نگاه بی انتهایت
به عمق تک تک حروف و
واژه هایم بنگر و
آرام آرام
مرا همراه با این صفحه ورق بزن...
و بعد به رسم روزگار مراو
عمق نو شته هایم را
به دست فراموشی بسپار...