باغ رویاهای من

پروازی به وسعت رویاهای شیرین یک عاشق

باغ رویاهای من

پروازی به وسعت رویاهای شیرین یک عاشق

 

دوستی مثل شاخه گلی است که با یک لحظه غفلت خواهد پژمرد

کاش میشد غفلت نکنیم تا لحظه هایی رو که می تونستیم پرستویی باشیم تلخ نمی کردیم.

.....................................................................................................................................

مار توی لانه اش حلقه زده بود که آدم ها آمدند و گفتند: ما می خواهیم خوشبخت زندگی کنیم . از مهره هایت به ما میدهی؟

مار مهره هایش را به آدم ها داد . آدم ها رفتند و با مهره های مار ، گردنبند درست کردند و به گردن هایشان آویزان کردند ؛

آدامس قلقلی درست کردند و جویدند و باد کردند ؛
تیله درست کردند و و باهاش بازی کردند ؛
کوفته درست کردند و با لذت خوردند ؛

اما خوشبخت نشدند