-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 آذرماه سال 1384 18:26
-
به یاد روزهایی که رویایی وجود داشت
جمعه 18 آذرماه سال 1384 18:17
خودکشی در رویا نیست امشب هیچ باد خوش نفیری نیست امشب هیچ یاد دلفریبی ابر امشب اشک حسرت می فشاند خاک امشب بذرفرقت می نشاند آسمان امشب چه دلگیر است زبانم گنگ,دستم بسته,پایم قفل و زنجیر است. مرا یارای ماندن نیست سکوت ,بهت را یارای خواندن نیست. من امشب میروم همراه گریه تا سرای دیگر هستی ,نکن گریه نکن گریه ,که اشک چشم تو,...
-
سالهایی که بی تو گذشت
شنبه 12 آذرماه سال 1384 10:17
شب از دریچه چشمانم رویش گلها را میبینم و راز نگاهم را با تیغ های سوزان خورشید به زمهریر قلبت می فرستم و رود زلال مهرورزی را به پای نازکین نهال امیدت جاری میکنم . تا جان شیفته ام سایه افکند بر سالهایی که بی تو گذشت
-
دررررررد و دللللللللللللللللللللل
شنبه 12 آذرماه سال 1384 09:44
پسرم . دخترم سعی کنید همیشه لبخند به لبانتون باشه دنیا ارزش غصه خوردن نداره صبح که از خواب بیدار شدید و خواستید مثل روزهای قبل زندگی کثیف و بی ارزش و تکراری خودتون رو شروع کنید سعی کنید بخندید . اینقدر فکر نکنید چون دیوانه خواهید شد به نامردی آدما به بی معرفتی دوستاتون به زندگی گذشته و ذلت بار خودتون خلاصه به تمام...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 آذرماه سال 1384 19:30
خدایا آنکه در تنهاترین تنهاییم تنهایم گذاشت در تنهاترین تنهاییش تنهایش گذار
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 آذرماه سال 1384 17:48
همه توقع این رو دارن که تو اونها رو دوست بداری ولی کسی تو رو دوست نداشته باشه !!!!!تا حالا شده دل شما بخواد تشریف ببرین یک جای خلوت و از ته دل داد بزنید . تا حالا شده به خودتون بگویید من به اندازه کافی زندگی کردم و دیگه احتیاج به زندگی بیشتر ندارم؟تا حالا شده هرچه فکر کنید دلیل و هدفی برای ماندن نداشته باشید؟تا حالا...
-
تمام خاک را گشتم....
جمعه 11 آذرماه سال 1384 16:57
-
روز وصل دوستداران یاد باد.........یاد باد آن روزگاران یاد باد
چهارشنبه 9 آذرماه سال 1384 10:55
سحر بلبل حکایت با صبا کرد که دیدی عشق گل با ما چها کرد دیشب جشن تولد یکی از بهترین دوستام بود .هیچ وقت فکر نمی کردم کسایی رو که چند ماهی بود به دلایلی فراموششون کرده بودم باز دور هم جمع بشن . جای شما خالی خیلی خوش گذشت آخه باز گروه پنج نفره ما که الان نه نفره شده دور هم جمع شدن و باز به یاد گذشته گفتیم و خندیدم.اولش...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 آذرماه سال 1384 20:16
-
عشق گر با تو بیاید به پرستاری من
یکشنبه 6 آذرماه سال 1384 21:07
عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من شب هجران نکند قصد دل آزاری من روزگاری که جنون رونق بازارم بود تو نبودی که بیایی به خریداری من برگ پاییزم و خسته دل از باد خزان باغبان نیز نیامد پی دلداری من اشک گرم و عشق آمد و جانا چه کنم ؟ گر به فردا نرسد این شب بیداری من
-
دستی ز کرم به شانه ما نزدی
یکشنبه 6 آذرماه سال 1384 20:54
-
دل تنگی ها
جمعه 4 آذرماه سال 1384 17:58
.: دل تنگی ها :. نیامدم به سراغت , مرا مگر تو ببخشی گلایه های دلم را به یک نظر تو ببخشی نشسته ام سر راهت چه می شود به نگاهی غریب خاطره ها را در این سفر تو ببخشی مگو نجیب زمانه , ز چشم ما گله داری مگر نه وعده نمودی که بیشتر تو ببخشی؟! شبانه حرف دلم را اگر برای تو گفتم خیال من همه این بود مرا سحر تو ببخشی شکو فه های غزل...
-
حاصل دو زندگی
یکشنبه 15 آبانماه سال 1384 18:16
بس که جفا زخار و گل دید دل رمیده ام همچو نسیم از این چمن پای برون کشیده ام شمع طرب زبخت ما آتش خانه سوز شد گشت بلای جان من عشق به جان خریده ام حاصل دور زندگی صحبت آشنا بود تا تو زمن بریده ای من زجهان بریده ام تا به کنار من بودی ، بود به جا قرار دل رفتی و رفت راحت از خاطر آرمیده ام چون به بهار سرکند ، لاله زخاک من برون...
-
الهی
یکشنبه 15 آبانماه سال 1384 18:12
الهی... چرا باید بمانم در حریمی که چشمانی برایم پرفریبند چرا باید بمیرم در نگاهی که هر لحظه برایم پر حزین است چرا باید بمانم من نمیرم؟ چرا باید بمانم من اسیرم؟ الهی تو بگو... آخر چرا ...آخر چرا... من اینچنین در خود اسیرم خدایا گاه بی گاه... به هر آشفتگی ...در هر نگاهی همیشه خوانده ام احساس تلخ بی پناهی غربت آشفتگی بی...
-
تو اگر
یکشنبه 15 آبانماه سال 1384 18:05
-
پاییز برگ ریز
شنبه 14 آبانماه سال 1384 10:56
-
سر خود را مزن
شنبه 14 آبانماه سال 1384 10:53
-
ستاره دنباله دار
شنبه 14 آبانماه سال 1384 10:51
تو آسمون زندگیم ستاره بوده بی شمار اما شبای بی کسی یکی نمونده موندگار یکی نمونده از هزار ستاره های گمشده هر شب من هزار هزار اما همیشگی تویی ستاره ی دنباله دار یکی نمونده از هزار ای آخرین ، تنهاترین آواره ی عاشق هر شب عمرم همراه با من ستاره ی عاشق ای تو آشنای ناشناسم ای مرهم دست تو لباسم دیوار شبم شکسته از تو از ظلمت...
-
نگو دیگه تموم شد
شنبه 14 آبانماه سال 1384 10:12
نگو بار گران بودیم و رفتیم نگو نا مهربان بودیم و رفتیم اخه اینا دلیل محکمی نیست بگو با دیگران مهربان بودیم و رفتیم عشق آن نیست که یک دل به صد یار دهی عشق آن است که یک دل به یک یار دهی دارم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 آبانماه سال 1384 10:53
تقدیم به تو تنهاترین تنها فریاد نزن ای عاشق من صدایت را درون قلب خود می شنوم درد را در چهره ی عاشق تو با ذهن خود می نگرم فریاد نزن ای عاشق فریاد نزن بی سبب نیست چنین فریادم بی گناه در دام عشق افتادم چه درست و چه غلط زندگی هم خودم هم تورو بر باد دادم بی گناه در دام عشق افتادم اگر احساسم و میفهمیدی قلبتو دوباره می...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 آبانماه سال 1384 21:56
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 آبانماه سال 1384 21:47
اولین روز با تو بودن روز خوب زندگی بود فصل خوب با تو بودن شعر گرم از تو گفتن من در این دنیا نه ! زندان رهسپاری خسته بودم تشنه بودم , تشنه عشق با تو اما تشنگی مرد , خستگی رفت جامه هایم باز نو گشت
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 آبانماه سال 1384 21:31
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 آبانماه سال 1384 21:22
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1384 12:31
می خواستمت ولی نموندی پیشم حتی بمونی عاشقت نمی شم فایده نداره اشک و گریه زاری نه خودتو می خوام نه یادگاری دروغ نگو تقصیر این زمونست هردومون میدونیم اینا بهونست به جون تو نباشی اصل حاله زندگی بی تو پره عشق و حاله
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1384 12:30
می خواستمت ولی نموندی پیشم حتی بمونی عاشقت نمی شم فایده نداره اشک و گریه زاری نه خودتو می خوام نه یادگاری دروغ نگو تقصیر این زمونست هردومون میدونیم اینا بهونست به جون تو نباشی اصل حاله زندگی بی تو پره عشق و حاله
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 آبانماه سال 1384 12:14
یادمه اولین روز، گونه هامو تر کردید وقتی دیدی دیوونم، حرفامو باور کردید خیالتون راحت شد، که بی شما میمیرم محبتو از اون وقت، کمتر و کمتر کردید گفته بودید با من، حتی اگه نباشم کلاغ خبر میاورد، شبو با کی سر کردید شما دوسم نداشتید، از چشماتون می بارید شما دوسم نداشتید، از چشماتون می بارید نمی دونم شعرامو، واسه چی از بر...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 مهرماه سال 1384 10:40
کاش گوشی داشتم برای شنیدن ، تا حرفهایم را به دور از برداشتهای شما می گفتم . کاش چشمی داشتم که به دور از هر نیازی ساعتها به تماشایش می نشستم ، « می تراود مهتاب می درخشد شبتاب ... » نمی دانم ، انگار نیاز به سفری دیگر دارم ، سفر به خویشتن خویش ، دور از تمام دلبستگیهایم ، کتابهایم و هر چه جز تصرف وجودم کار دیگری نمی کند ....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 مهرماه سال 1384 10:38
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 27 مهرماه سال 1384 17:34