-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 آبانماه سال 1385 20:04
اگر رفتم تو یادم کن اگر مردم تو خاکم کن اگر ماندم در این دنیا تو شادم کن.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 آبانماه سال 1385 20:00
تو مگه قسم نخوردی دلمو تنها نذاری؟ روبروم نشستی اما از غریبه کم نداری روبروی من نشستی توی چشم تو ستاره از صدای تو شنیدم، که دلت دوسم نداره دل تو تو آسمونا، من به دنبال دل تو تو به دنبال ستاره، من به یاد قسم تو تو مگه قسم نخوردی، دلمو تنها نذاری؟ هرگز از روز جدایی، سخنی به لب نیاری؟ حالا روبروم نشستی، حرف تو فقط جدایی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 آبانماه سال 1385 19:42
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 مهرماه سال 1385 10:35
میگذرم از میان رهگذران٬مات٬بهت می نگرم در نگاه رهگذران٬ کور اینهمه اندوه در وجودم و من لال اینهمه غوغاست در کنارم و من دور! دیگر٬در قلب من ٬نه عشق ٬نه احساس دیگردر جان من٬نه شور ٬نه فریاد دشتم ٬اما در او نه ناله مجنون! کوهم٬اما در او نه تیشه فرهاد! هیچ نه انگیزه ای ٬که هیچم٬پوچم! هیچ نه اندیشه ای ٬که سنگم٬چوبم! همسفر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 مهرماه سال 1385 19:27
شبی که آوای نی تو شنیدم چو آهوی تشنه پی تو دویدم دوان دوان تا لبه چشمه رسیدم نشانه ای از نی و نغمه ندیدم تو ای پری کجائی ؟ که رخ نمینمائی از آن بهشت پنهان دری نمیگشائی من همه جا پی تو گشته ام از مه مهر نشان گرفته ام بوی ترا زگل شنیده ام دامن گل از آن گرفته ام تو ای پری کجائی ؟ که رخ نمینمائی از آن بهشت پنهان دری...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 مهرماه سال 1385 22:49
زندگی چون قفسی است قفسی تنگ پر از تنهائی و چه خوب است لحظه غفلت آن زندانبان بعد از آن هم پرواز.... آمدم تا مست و مدهوشت کنم اما نشد عاشقانه تکیه بر دوشت کنم اما نشد آمدم تا از سر دلتنگی و دلواپسی گریه تلخی در آغوشت کنم اما نشد آرزو کردم که یک شب در سراب زندگی چون شراب کهنه ای نوشت کنم اما نشد نازنینم، نازنینم یاد تو...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 مهرماه سال 1385 22:43
نه شاد هستم نه غمگینم فقط تنهاترین تنها در این دریای بی ساحل شدم من قطره ای دریا مثال مرغ دریایی نه آزادم نه زندانی چه می دانی تو از دردم وسهم من پشیمانی! در این دریای پرموجم چنان یک ماهی بیتاب منم در اوج درد و غم چه می دانی تو از مرداب؟ چه می دانی که بی جانم و طوفان می درد هرشب و بی لانه منم تنها همیشه مرده ام در تب!...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 مهرماه سال 1385 22:30
راهی است از بدنیا آمدن تا مرگ شاید مرگ هم راهی است من بدنبال فضایی می گردم : لب بامی سرکوهی عمق دره ای که در آنجا نفسی تازه کنم می خواهم فریاد بلندی بکشم که شاید صدایم به شما هم برسد که من سنگ صبورم نه سنگم ، نه صبورم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 10:39
زندگی هر چه دارد مال تو آری مال تو گر چه آشنایی و غریبی ولی من به تنهایی و غم و غصه خودم دلخوشم فقط این مال منه از همه با وفاتره زندگی مال تو.............................................
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 مهرماه سال 1385 10:37
غربت من هرچی که هست از با تو بودن بهتره آخر خط زندگی این نفس های آخره وقتی دارم با هر نفس از این زمونه سیر می شم وقتی با یه زخم زبون از این و اون دلگیر می شم این آخر راهه دیگه باید که تنها بمیرم تنها تو اوج بی کسی تو غربت آروم بگیرم باید برم باید برم باید که بی تو بپرم آخ که چه سنگین می زنه این نفس های آخرم سکوت من...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 مهرماه سال 1385 12:55
نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت ولی آنقدر مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد گلویم سوتکی باشد به دست طفلکی گستاخ و بازیگوش و او یک ریزو پی در پی دم گرم خوشی را در گلویم سخت بفشارد و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 مهرماه سال 1385 12:46
رویاهای من شب خاموش است نزدیک بستر من شمعی با شعله های غم انگیز خود آهسته نور پاشی میکند مثل این است که شعرهای من چون جویبارهای عشق از سرچشمه ی دلم روان شده اند همه جا در نظرم از وجود تو آکنده است در تاریکی شب دیدگان تو را میبینم که با برق مهر می درخشند و با نگاهی خندان به من مینگرند صدای دلپذیر تو را میشنوم که در گوش...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 مهرماه سال 1385 12:39
زندگی... درگذرگاه زمان خیمه شب بازی دهربا همه تلخی وشیرینی خود می گذردعشق ها می میرندرنگ ها رنگ دگرمی گیرند وفقط خاطره هاست که چه شیرین وچه تلخ دست ناخورده به جای می ماند
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 شهریورماه سال 1385 11:01
دلم برای کسی تنگ است که چشمهای قشنگش را به عمق آبی دریا می دوخت و شعر های قشنگی چون پرواز پرنده ها می خواند دلم برای کسی تنگ است کسی که خالی وجودم را از خود پر می کرد و پری دلم را با وجود خود خالی دلم برای کسی تنگ است کسی که بی من ماند کسی که با من نیست دلم برای کسی تنگ است که بیاید و به هر رفتنی پایان دهد دلم برای...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 شهریورماه سال 1385 10:57
دلم برای کسی تنگ است که چشمهای قشنگش را به عمق آبی دریا می دوخت و شعر های قشنگی چون پرواز پرنده ها می خواند دلم برای کسی تنگ است کسی که خالی وجودم را از خود پر می کرد و پری دلم را با وجود خود خالی دلم برای کسی تنگ است کسی که بی من ماند کسی که با من نیست دلم برای کسی تنگ است که بیاید و به هر رفتنی پایان دهد دلم برای...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 شهریورماه سال 1385 20:59
عشق هانای عقاب ازاوج قله های مه آلود دور دست پرواز کن به دشت غم انگیز عمر من انجا ببر مرا که شرابم نمی برد ان بی ستارهام که عقابم نمیبرد
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 شهریورماه سال 1385 21:01
پس از رفتنت آرزوهایم را دفن خواهم کرد ... دفتر خاطراتم را به آب خواهم انداخت ... و قاب عکس اتاقم را پستوی زمان خواهم سپرد ... نبودنت را باور خواهم کرد و اجازه ی ورود هیچ نگاهی را به رویاهایم نخواهم داد ... اما کاش قبل از رفتنت به گنجشک های شهر سپرده باشی برق انتظار را در چشمانشان نگاه دارند ... شاید رفتنت را برگشتی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 24 شهریورماه سال 1385 09:06
الهـی سـیـــــنه ای ده آتــــش افـــــروز ....... در آن سیــنه دلــی و آن دل هــمه سوز هر آن دل را که سوزی نیست دل نیست ....... دل افــسرده غــیر از آب و گل نیســـت دلـــــم پر شعــــله گردان سینـــه پر دود ....... زبانم را به گـــــــفتن آتـــــــش آلـــــود سکوتم را به باران هدیه کردم تمام زندگی را گریه کردم نبودی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 شهریورماه سال 1385 19:54
از بس که آسمان دلم ابریست تمام خاطراتم نمناک شده است نمی دانم چرا؟ دریا را هم که دیدم به یاد تو افتادم روی ماسه های ساحل نوشتم اگر طاقت شنیدن داری من شهامت گفتن دارم دوباره به دریا نگاه کردم باز برگشتم این بار روی ماسه ها نوشتم دوست دارم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 شهریورماه سال 1385 21:27
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 شهریورماه سال 1385 21:06
شاعر و فرشته ای با هم دوست شدند فرشته پری به شاعر داد و شاعر شعری به فرشته. شاعر پر فرشته را لای دفتر شعرش گذاشت و شعرهایش بوی آسمان گرفت و فرشته شعر شاعر را زمزمه کرد و دهانش مزه ی عشق گرفت . خدا گفت دیگر تمام شد دیگر زندگی برای هر دو تان دشوار میشود زیرا شاعری که بوی آسمان را بشنود زمین برایش کوچک است و فرشته ای که...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 شهریورماه سال 1385 21:34
الهی آنکه تو را دارد چه ندارد ؟و آنکه تو را ندارد چه دارد ؟ آقاخدا شکرت،من هنوز مثل کوه وایسادم .هرچی دلت میخواد امتحان کن ،من هنوز هستم چون عادتم دادی هرکاری رو تا آخرش برم بالاخره یک روزی همه این بدشانسی ها تموم میشه اون موقع نوبتی باشه نوبت من هست....... کاش کوچیک بودیم کاش کوچیک بودیم............ وقتی کوچیک بودیم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 شهریورماه سال 1385 21:17
همیشه دوست داشتم ابر باشم.چون ابر انقدر شهامت داره که هر وقت دلش میگیره جلوی همه گریه کنه...... اگر می توانستم مجازاتت کنم از تو می خواستم به اندازه ای که تو را دوست دارم مرا دوست داشته باشی همیشه غمگین ترین و رنجورترین لحظات انسان توسط کسی ساخته می شود که شیرین ترین و شاد ترین لحظات را برای او ساخته است دوستت دارم نه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 6 شهریورماه سال 1385 20:15
تقدیم به اون کسی که چند روزی هست ناراحنه!!!!!!!!!!! آری آغاز دوست داشتن است گر چه پایان راه ناپیداست من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست... خدایا من در کلبه ی فقیرانه ی خود چیزی را دارم که تو در عرش و کبریای خود نداری من چون تویی دارم و تو چون خود نداری زندگی رسم خوشایندی است زندگی بال پری دارد با وسعت...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 شهریورماه سال 1385 22:23
نمی دونم چرا بعضی ها با وجود اینکه سنی ازآنها گذشته نمی خواهند بفهمند که خودشان هستند که باعث می شوند از نظر عام شخصیتشان یک آقا پسر و یا یک دختر خانوم موقر و با کلاس و قابل احترام باشد یا یک پسر و دختر لاابالی و هرزه...ما که عادت نکردیم از خارجی ها چیزهایی خوبشان رو یاد بگیریم و کپی کنیم باز خدا پدرشون رو بیامرزه که...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 مردادماه سال 1385 22:41
تا به امروز راه ها و روشهای زیادی برای شناسایی و شناختن آدمهای عاشق کشف شده است ٬آخرین روش کشف شده رو میشه از روی smsهای این حضرات و حضراته تشخیص داد.smsهایی که در طول روز رد و بدل میشه بیشترش جوک هست و......وقتی sms ها رمانتیک و عاشقانه هست بدونید که رابطه زوج و زوجه محترم حسینی یا در صلح و آرامش هست.حالا اگه smsها...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 31 تیرماه سال 1385 21:42
)))))))))))))))))))))((((((((((((((((((((((((((((((((((((((( / spacial thanks to mr.hadiـ enriqo_hadi2005
-
خدا وکیلی می خواهی کپی کنی اجازه بگیر!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
شنبه 31 تیرماه سال 1385 21:39
وقتی که خودم را از بالای ساختمان پرت کردم.... در طبقه دهم زن و شوهر به ظاهر مهربانی را دیدم که با خشونت مشغول دعوا بودند! در طبقه نهم مردی قوی جثه و پرزور را دیدم که گریه میکرد! در طبقه هشتم خانمی داشت گریه میکرد چون نامزدش ترکش کرده بود. در طبقه هفتم کسی را دیدم که داروی ضد افسردگی هر روزش را میخورد! در طبقه ششم مرد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 31 تیرماه سال 1385 21:33
از خدا خواستم عادتهای زشت مرا ترک بدهد خدا فرمود:خودت باید آنها را رها کنی. از او خواستم به من صبر عطا کند. فرمود:صبر.حاصل سختی و رنج است.عطا کردنی نیست.آموختنی است. گفتم:مرا خوشبخت کن. فرمود:نعمت از من.خوشبخت شدن از تو. از او خواستم مرا گرفتار درد و عذاب نکند. فرمود:رنج از دلبستگیهای دنیا جدا وبه من نزدیکترت میکند....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 تیرماه سال 1385 10:18